عالَمی دگر... | ||
یاد تو...
ای کبوتر! بام ما را هم ببین یک دمی بر پشت بام ما نشین از مرور خاطراتت خسته ام در پی ات تا بی نهایت رفته ام یادم آمد پیرزن با ظرف آب نان و همبرگر به جای آن کباب یادم آمد خنده های ناز تو یادم آمد شوخی طناز تو یادم آمد راحه الحلقوم را شوخی افغانی مرحوم را یادم آمد مردک نیسان نشین در پی ما آمد او از بهر کین یادم آمد اولین دیدار را یادم آمد سایه دیوار را یادم آمد یادم آمد تا سحر شب تمامش رفت و من هم بی خبر هر چه می اندیشم از دیدار تو می شوم افسرده و بیمار تو این محال آمد که تو یادم کنی ور نه گر یادم کنی، شادم کنی [ سه شنبه 92/6/26 ] [ 6:48 عصر ] [ حبیب ]
|
||
[ طراحی : روز گذر ] [ Weblog Themes By : roozgozar ] |